خلاقیت باید باورپذیر باشد
پرستو گلستانی را همه به عنوان بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون میشناسند.او در سالهای گذشته همواره به عنوان بازیگر به فعالیت مشغول بوده است.
او امسال برای نخستینبار، كارگردانی را تجربه كرد و با نمایش «گاردن پارتی در برف» در جشنواره تئاتر بانوان شركت كرد تا طعم كارگردانی را چشیده باشد. نمایش
«گاردن پارتی در برف» پس از اجرا در جشنواره و دریافت جوایزی از جشنواره، در تالار مولوی به اجرای عمومی درآمد.
به بهانه اجرای این نمایش با پرستو گلستانی به گفتوگو نشستیم.
• خانم گلستانی! اولین تجربه كارگردانی چگونه بود و چه نكاتی به عنوان كارگردان برایتان مهم بود؟
خلاقیت بازیگران برایم خیلی اهمیت دارد به دلیل اینكه از وجه بازیگریام برای هدایت بازیگران استفاده كردم. در حقیقت خودم را جای بازیگران قرار میدادم، به خلاقیت آنان ایمان داشتم و به نظر من، هومن برق نورد و نرگس امینی از بازیگران خوب تئاتر هستند.
همه آنها از خلاقیت خوبی برخوردار هستند، لحظههای مدنظرم در این نمایش را به خوبی درك میكردند و به نتیجه میرساندند. از طرفی خودم هم به دلیل بازیگر بودنم، تاكید زیادی روی حس لحظهبه لحظه نقشها داشتم، در حقیقت از حس بازیگریام در كارگردانیام استفاده كردم و سعی كردم تحلیلهایم را با یك كد و نشانه و حتی با ارائه مثال به بازیگرانم منتقل كنم. همچنین نمایشنامه «گاردن پارتی در برف» نمایشنامهای به شدت بازیگر محور است و بخش عظیمی از نمایش روی دوش بازیگر قرار دارد .
• بستر نمایش «گاردن پارتی در برف» یك بستر كاملا واقعگراست اما اتفاقات و رویدادهای غیرواقعی زیادی در قصه نمایش جای گرفته است و همین مسئله باعث شده تا منطق و رویداد دراماتیك در اثر با هم انطباق پیدا نكند و نوعی تضاد را رقم بزند.
به این مسئله كه هر نمایشنامهای باید به طور 100 درصد از منطق دراماتیك برخوردار باشد، اعتقادی ندارم. در آثار چیستایثربی و به خصوص این نمایش دو حالت جداگانه وجود دارد. همانطور كه شما گفتید یك وجه داستان یك مسئله كاملا رئالیستی است كه در جامعه هم به وفور دیده میشود و با شخصیتهای نمایش از منظر روانشناختی و روانشناسانه برخورد شده و این آدمها از جنبههای روانی در بستر زندگی اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتهاند. در وجه دیگر نمایش كه در متن هم وجود داشت و علاقهمندی من به متن را رقم زد، ساختار غیرواقعی و سوررئالیستی قضیه است. فضا، یك فضای یك غیرواقعی بود كه داستانهای غیر ملموسی را رقم میزد و قصه در یك جایگاه غیرواقعی حتی با شخصیت غیرواقعی شكل میگرفت در عین حال شیوه اجرایی در بستر قصه وجود داشت.
• قصه كاملا واقعی است اما به عنوان مثال ورود مرد سفیدپوش كاملا غیر واقعی است و در عین حال هیچ تغییری در فضای داستان وارد نمیكند و سایر شخصیتها هم به دور از هر گونه منطق داستانی دراماتیك به راحتی پذیرای این شخصیت میشوند.
من این مسئله را اینگونه نمیبینیم. اتفاقا معتقدم كه همیشه نباید با مسائل از پیش تعریف شده جلو برویم. ممكن است به یك شیوه و نوع نگاه در اجرا دست پیدا كنیم كه اتفاقا جدید باشد كما اینكه معتقدم این خلاقیتها باید باورپذیر باشد. به نظر من در این مسئله مرد سفیدپوش شخصیتی كاملا غیرواقعی است، كه وارد یك داستان واقعی میشود و تماشاگر هم به راحتی او را میپذیرد؛ در حقیقت در عملكرد، رفتار و... او واقعی است، اما اساس و مبنای او غیرواقعی است.
• بحث جنایی نمایش كه محور اصلی داستان و تم نمایش هم بر مبنای آن طرحریزی و شكل گرفته است در روند نمایش و با طی شدن زمان كمرنگتر میشود و به حاشیه میرود در حالیكه میتواند مبنا و پایه نمایش باشد.
به نظر من بیان این مسئله تا همین حد كافی و لازم به نظر میرسد، برای اینكه بیشتر از این، حرف قصه تغییر پیدا میكرد و قرار نبود جنایت حرف اصلی نمایش باشد. در ساختار نمایش و در لحظه بهلحظه نمایش این داستان جنایی را میبینیم اما پررنگ نیست. به نظر من حد داستان جنایی نمایش همینقدر بود و نباید بیش از این پررنگ میشد، چرا كه مفهوم كلی قضیه و نگاهی كه در داستان رئال نمایش وجود دارد و نتیجهگیری حاصل از آن را تحتالشعاع قرار میداد و حتی آن را از بین میبرد، نمیخواستم یك تئاتر جنایی را روی صحنه برده باشم اما رگههای جنایی را در این نمایش لازم و ضروری میدیدم.
• اما به هر حال این مسئله جنایی محور نمایش قرار میگیرد ولی مخاطب در آخر نمایش با یك جنایت جدیدتر و واقعیتر روبهرو میشود. در حالی كه از ابتدا مخاطب در این اندیشه است كه با یك داستان جنایی روبهرو است اما در پایان، قضیه متفاوت میشود و تازه جنایت شكل میگیرد، با این وجود بهتر نبود بیشتر به این مسئله پرداخته میشد خصوصا كه در انتهای نمایش كه شخصیتها بسیار راحتتر با این امر روبهرو میشوند و خیلی ساده از كنار آن میگذرند.
واضحتر توضیح دهید تا بتوانم پاسخ دهم.
• در انتهای نمایش میبینیم كه نیكی زنده است و هیچكدام از آن داستانها واقعیت نداشته و نیكی به همراه همسرش، ساحل را به همراه فرزند نوزادش تنها میگذارند و میروند پس از شنیدن صدای شلیك گلوله است كه فرضیه جنایت جدید شكل میگیرد و نمایش با ابهام به پایان میرسد.
در شكل واقعی و رئالیستی قضیه حرف شما صحیح است و جنایت در انتهای نمایش رخ میدهد و ما تا همین حد با مسئله روبهرو میشویم، اما واقعا چه كسی میتواند بگوید این داستان، یك داستان واقعی بوده؟! شاید این داستان یك خواب یا رویا بوده؟! البته تمام این مسائل به این دلیل بدون نتیجه در اختیار مخاطب قرار گرفته تا خودش در اینباره فكر كند. چه كسی میتواند بگوید كه بچهای كه در انتهای نمایش به ساحل داده میشود، واقعی است؟ در حقیقت هیچ مرزی بین واقعیت و رویا در این نمایش وجود ندارد و تمام این مسائل را به عمد در نمایش قرار دادهام.
• بازگذاشتن پایان نمایش به نظر من ریسك بزرگی است و میتوان تفسیرها و برداشتهای متفاوتی از نمایش داشت از این برداشتهای متفاوت هراسی نداشتید؟
زندگی ما مجموعهای از واقعیت و غیرواقعیتهاست.
• چرا اندیشه شخصی خود را از این مسائل وارد نمایشتان نكردید؟
اندیشه من در لحظهلحظه نمایش جاری است؛ چه در لحظههای واقعی نمایش و چه در لحظههای غیر واقعی نمایش میتوانید آن را ببینید.
• اما هیچ جمعبندیای از این لحظهها تا پایان نمایش پدیدار نمیشود و به وحدت نمیرسد!
برای اینكه من اعتقاد دارم میتوان به هزاران شكل فكركرد و اینكه هیچ آدم مطلقی در دنیا وجود ندارد.
منبع :همشهری